سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
برترین پارسایى نهفتن پارسایى است . [نهج البلاغه]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 24

البته این تساوی ادعایی بیش نبوده و موارد متناقض متعددی در کتب آسمانی(!!) این فرقه وجود دارد. به طور مثال در کتاب بهأالله، اقدس، فرزندان دختر به کلی از ارث محرومند:
«قرار دادیم خانه مسکونی و البسه خصوصی میت را برای اولاد ذکور و اولاد اناث و ورثه دیگر حق ندارند. به درستی که اوست عطا کننده فیاض».
و حتی در سلام و جواب سلام نیز در این فرقه میان زن و مرد احکام متفاوتی وجود دارد:
«باب پنجم از واحد ششم بیان در حکم تسلیم است که سلام بدهند مردها به الله اکبر و جواب بدهند به الله اعظم و زن ها سلام بدهند به الله ابهی و جواب بدهند به الله اجمل».
و درباره حج نیز آمده است:
«حج بیت که بر رجال است و بیت اعظم در بغداد و بیت نقطه در شیراز مقصود است. هر یک را که حج نمایند کافی است. هر کدام که نزدیک تر به هر بلد است اهل آن بلد آن را حج نمایند».
(67)
و تمام این مطالب در حالی است که:
«از جمله اساس بهأالله ترک تعصب وطنی و تعصب مذهبی و تعصب جنسی و تعصب سیاسی است».
(68)
و در مکاتیب عبدالبهأ آمده:
«ای احبّای الهی از رائحه تعصب جاهلانه و عداوت و بغض عامیانه و اوهام جنسیّه و وطنیه و دینیّه که به تمام مخالف دین الله و رضای الهی و سبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بیزار شوید. . . و به هر نفسی از هر ملت و هر آئین و هر طایفه و هر جنس و هر دیار ادنی کرهی نداشته باشید بلکه در نهایت شفقت و دوستی باشید. . . ».
(69)
در باب خامس عشر از واحد هشتم بیان آمده است:
«بر هر کس از پیروان باب واجب است که برای طلب اولاد ازدواج کند، اما اگر زن کسی باردار نشد حلال است برای حامله شدن او از یکی از برادران بابی خود یاری بگیرد! ولی نه از غیر بابی».
(70)
و در باب 4 از واحد هشتم بیان نیز چنین آمده:
«هر چیزی بهترین آن متعلق به نقطه (یعنی خود باب)و متوسط آن متعلق به حروف حیّ(هیجده تن یاران باب) بود و پست ترین آن برای بقیه مردم است».
(71)
که این دستورات نیز حاکی از مساوات و عدالت اجتماعی شریعت باب می باشد!
اما علاوه بر شواهد تاریخی، احکام زیر نیز گوشه ای از تعصبات جاهلانه آنها به فرقه ضاله بهائیت را نشان می دهد:
«واجب است بر هر مسلمانی که در دین بیان به سلطنت می رسد اینکه احدی را در زمین خودش باقی نگذارد از غیر مؤمن به دین بیان و همچنین این حکم(یعنی کشتن تمام افراد) بر تمام افراد مؤمنین به دین بیان واجب است».
(72)
«کن شعله النار علی اعدائی و کوثر البقأ لاحبائی».
(73)
{بر دشمنانم شعله آتش باش و برای دوستانم کوثر بقأ (آب حیات باش)}.
«غیر از مؤمنین به بیان هر کس هر چه دارد باید از او گرفت و اگر بعداً داخل در دین بیان شد باید به او رد نمود!!».
(74)
آنها حتی میان زنان شهری و روستایی بهائی نیز تبعیض قائل می شوند. چنانچه در کتاب بیان باب هفتم واحد ششم در نکاح آمده است:
«جایز نبودن مهر برای اهل شهر بیش از نود و پنج مثقال طلا و برای اهل ده بیش از نود و پنج مثقال نقره».
و بهأالله نیز در کتاب اقدس، علاوه بر کاهش مهریه بر این تبعیض آشکار صحّه می گذارد:
«تحقق پیدا نمی کند مصاهرت و ازدواج مگر با تعیین مهر به تحقیق تقدیر شده است از برای شهرها نوزده مثقال طلا و از برای دهات نوزده مثقال نقره».
در آئین بهائیان از برخی اعمال زشت چون، زنا کردن به وسیله جزا دادن و واریز پول به بیت العدل جلوگیری می شود. چنانچه کتاب اقدس حد زانی و زانیه را چنین تعیین کرده:
«خدا حکم کرده است بر هر زانی و زانیه دیه مسلمه را به بیت العدل بدهد و آن نه مثقال طلاست!».
البته برای بار دوم باید دو برابر جریمه دهند که به قول نورالدین چهاردهی چنین جریمه ای تا کنون پرداخت نشده است(75) و مشخص است که چنین جزایی در جلوگیری از اعمال قبیحه و تکرار آن چقدر مؤثر واقع می شود!
بهائیان درحالی از تعدد زوجات منع شده اند که حداقل نام چهار همسر بهأ به همراه فرزندان او از این زنان در تاریخ ثبت شده است.
بهائیان اهمیت زیادی برای «زبان اسپرانتو» قائل هستند و وحدت جهانی با یک دولت، یک ارتش، یک پارلمان و یک زبان را تبلیغ می کنند(76) و در عین حال معتقدند:
«در تشکیل اتحادیه آینده ملل یک نوع حکومت ها فوق حکومت ها باید تدریجاً به وجود آید که دارای تأسیسات و تشکیلات وسیعه است»
(77)
حال آنکه از عقاید مسلم بهائیان این است که:
«عقیده بهائی تمرکز افراطی و زیاده از حدّ امور را در مرکز واحد رد می کند و از هر اقدامی که برای متّحدالشکل کردن امور اجرا شود اجتناب می ورزد»(78).
فضل اله مهتدی معروف به صبحی، کاتب وحی! بهائیان، می نویسد:
«موقعی بعضی از مطلعین شرقی و اروپائیان از (عبدالبهأ). . . سؤال کردند که شما بهأاله را چه می دانید در جواب گفت: «ما بهأاله را اول مربی عالم انسانی می دانیم» و نیز اوقاتی که شوقی افندی به اروپا رفته بود در ضمن لوحی که اصل آن به خط این بنده است عبدالبهأ او را فرمود که با پروفسور برون (ادوارد براون) مستشرق انگلیسی وقت ملاقات سخن از امر بهائی به میان نیاورد و هر که بپرسد شما بهأاله را چه می دانید جواب می گوید که ما بهأاله را اول معلم اخلاق می دانیم؟»
(79)
البته معلم اخلاقی کسی که جعفر کذاب، برادر امام حسن عسگری(ع) را صادق می داند(80) باید هم بهأاله باشد که بودا و کنفسیوس را پیغمبر می دانست.
(81)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
67 -ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، به نقل از رساله سؤال و جواب، ص .147
68- ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، ص 366، به نقل از مجموعه خطابات.
69- ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، صص 367-366، به نقل از مکاتیب عبدالبهأ.
70- یحیی نوری، خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، ص .59
71- یحیی نوری، خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، ص .59
72- باب ششم از کتاب بیان.
73 -بهأالله، لوح احمد.
74- باب پنجم از کتاب بیان.
75- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص .132
76- خبرگزاری فرانسه، مورخه 6/1/.1374
77- جامعه عمومی دنیا، از انتشارات لجنه جوانان بهایی طهران، 1338 شمسی، ص .18
78 -راهنمای احبای الهی در ترویج و انتشار امرالله، ص .45
79- مهتدی، فضل اله، خاطرات صبحی درباره بهائیگری، چاپ سوم، 1344، چاپخانه علمیه تبریز، ص .133
80- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص 110، به نقل از کتاب مقام شعر در ادیان، تألیف روح اله مهراب خانی. مهراب خانی همچنین در ص 57 کتاب می نویسد که بهأ زرتشت را پیغمبر بر حق می داند.
81- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص 130، به نقل از کتاب امر و خلق، فاضل مازندرانی ص .348


منبع : http://www.bahaeeat.blogfa.com



 نوشته شده توسط قیاس در چهارشنبه 86/12/15 و ساعت 5:44 عصر | نظرات دیگران()

صبحی درباره عقاید بهائیان می نویسد:
«خوانندگان گرامی ما باید بدانند که هر چند در امر بهائی دعوت از شئون خاصه اشخاص مخصوصی نیست بل عموم باید از این هنر نصیبی داشته باشند تا هر کس به قدر استعداد خود بر حقیقت این دین استدلالی کند ولی بعضی از نفوس خصوصاً برای این کار و بالاخص برای سیر و سفر انتخاب می شوند. دعوت کننده را مبلغ دعوت شده را مبتدی قبول را تصدیق مبتدی بهائی شده را مصدق و نفس عمل را تبلیغ گویند و برای این کار از دیرزمانی مجالسی با اسم مجالس درس تبلیغ دائر کرده که در آن جوانان را طریق محاوره و مخالطه مردمان بیان دلیل و برهان حقانیت این امر را می آموزند و چنانکه معلوم است این تعلیم و تعلم از روی مبنای منطق و مقدمات و مبادی علمی نیست به این معنی که بی هیچ گونه زحمتی همینکه شخص مختصر سوادی پیدا کرد می تواند آن ادله را بیاموزد و حتی از افواه فرا گیرد و چون منحصر در مسائلی چند است آموختنش دشوار نیست و جمیع کتب استدلالیه این قوم بر محور آن دور می زند و امهات آن عبارتست از: ادعا کتاب نفوذ بقای دین و بالاتر از همه کلام ربانی و وحی سماویست بدین معنی که اگر شخصی مدعی امری من عندالله گردد و دین و آئینی بسازد و جمعی بدو بگروند و چندی آن ساخته و پرداخته ها دوام کند در صورتی که صاحب ادعا کلماتی بیاورد و آن را برهان صدق خویش قرار داده بدان تحدی کند بلاشک دین گذار برانگیخته از طرف خدا و دین ساخته دست افکار بشر نیست.
بیان اصول این معانی با شاخ و برگ در صورتی که مبلغ احاطه با لفاظ داشته باشد رنجی ندارد و زود موفق به گرفتن نتیجه می شود تنها خاری که پیش پای مبلغین پیدا می شود، یکی مسئله خاتمیت است که باید به زور و زحمت توجیهاتی کرده نگذارند رسالت و مظهریت در ختمی مرتبت ختم شود و دیگر این است که اهل ادیان بیشتر معجزات حسیه و آیات اقتراحیه را ما به الامتیاز حق از باطل می دانند و همین را از مدعیان تازه می خواهند مبلغ باید با رعایت حال مبتدی به نحو خوشی از این خواهش بیجا منصرفش گرداند.
یا بگوید این گونه امور از محالاتست و حق و مظاهر او هر چند قدرت دارند ولی قدرت بر امر محال تعلق نمی گیرد یا بیان کند که معجزات حسیه را گذشته از آنکه فقط پیروان و معتقدان شخص مدعی باور دارند حجت بالغه دائمه نیستند و مفید به حال عموم نخواهد بود و یا اظهار دارد که ارتباط و ملازمتی فیمابین ادعای رسالت و قدرت رسول بر اعجاز و خرق عادت نیست و بالجمله اگر مبتدی را این اقوال اقناع نکرد و در طلب معجزه سماجت نمود و بر لجاجت افزود به ناچار باید نقش دیگری بر کار زد و روی سخن را دگرگون ساخت که آری ما نیز چون شما برهان حقیقی حقانیت مظاهر حق را همین معجزه می دانیم و از همین راه به این امر گرویده ایم و آیات عجیبه و آثار مدهشه دیده ایم ولی چه کنیم قلوب قاسیه سخن حق و صدق ما را باور ندارند و ما را دروغزن و یاوه گو پندارند والا اگر شما معجزات انبیأ قبل را گوش به گوش شنیده اید ما خود به چشم دیده ایم، اگر شما روایت می کنید ما رؤیت کرده ایم، شنیدن کی بود مانند دیدن.
حکایت!
وقتی به خاطر دارم که مرحوم میرزا مهدی اخوان الصفا در تبریز با مبتدئی (مبتدی ای) گلاویز شده بود و چنان مقهورش گشته که گریبان از چنگش به در نمی توانست برد، گفتگوی معجزات برد و سخن از کرامات و خوارق عادات می رفت و میرزا مهدی همچنان خاطر مبتدی را به دلایل دیگر معطوف می داشت اما او منصرف نمی گشت و می گفت نی این ادله و براهین مفید قطع و یقین نیست انبیأ مظاهر قدرت حقند آنچه تو او را محال می دانی در نزد خدا ممکن است و عموم مردمان از انبیأ و اولیأ حتی از قبور و مشاهد آنان کرامت ها و خارق عادت ها دیده میرزا مهدی که در دست آن مرد بیچاره شده بود گفت: دست از من بازدار که آنچه گفتی حق و صوابست و ما را نیز عقیدت جز این نیست ولکن من خواستم که زحمت تو را کم و راهت را نزدیک کرده باشم و گرنه چشمت بینا باد برخیز و تحمل رنج و خرج سفر کن و به عکا برو و هر چه می خواهی بخواه و ببین آن مرد گفت تو که رفته ای چه دیده ای گفت هزار عجائب دیده که یکی از آن برای تو و امثال تو حجیت ندارند ولی اگر ذره ای انصاف با خود داشته باشی یکی از مشاهدات خود را که با صدها اشخاص در آن شرکت داشته ام برای تو می گویم دیگر تو خود می دانی. خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.
یکی از علما در ایام بهأالله بهائی شد و در زمان عبدالبهأ اعراض کرد آن حضرت او را کفتار کرد و بیچاره فی الحال کفتار شد و در همان حال بود تا مرد و عموم بهائیان ایران این قضیه را می دانند و حتی اکثر در طهران حالت قبل و بعد او را دیده و اکنون از هر بهائی بپرسی آقا جمال چه شد می گوید کفتار شد و عجیب تر آنکه پسری دارد مصدق این امر و خود می گوید که پدر من چون از امر بهائی اعراض کرد کفتار شد دیگر معجزه از این بالاتر چه این قصه را آقا میرزا مهدی با حالت مخصوص و لحن جدی ادا کرد و باسطوت غریبی از بهائیان حاضر مجلس استشهاد خواست و جواب موافق شنید که مبتدی را حال دگرگون شد و از گوشه چشم قطره اشکی بیرون داده پس از عذر گستاخی داخل در اعداد اهل ایمان گشت.
اما شرح قضیه
آقای جمال نامی بروجردی در لباس اهل علم در ایام بهأالله به این امر گروید و به واسطه حسن کفایت و هم صدماتی که در این راه دید مورد توجه بهأ و اهل بهأ گردید و رفته رفته در دلها چنان جای گزین شد و شأن و رتبه ای به هم رسانید که بهائیان در حقش کرامت قائل شده گرد نعلینش را سرمه چشم می نمودند و لقمه باقیخوارش را به عنوان تبرک از یکدیگر می ربودند! و بالاخره از طرف بهأ به لقب اسم الله که مهم ترین القاب این فرقه است ملقب و به حضرت اسم الله الجمال معروف گشت و جمیع بزرگان و ایادی این امر را به زیر خود گرفته برتر از همه گردید و همچنان می بود تا در ایام عبدالبهأ به واسطه اختلافی که بین پسران بهأ بر سر وصایت و وراثت روی داد از آن جمع کناره کرده اعراض نمود و از این جهت عبدالبهأ او را پیر کفتار لقب داد و این کلمه چنان در بین بهائیان شیوع یافت که اسم اصلی او از بین رفت و این آقا جمال را سه پسر بود بزرگ تر از همه حاجی آقا منیر که در اصفهان می زیست و از پیشوایان دین مبین بود و چون دریافت که پدرش بابی شده او را تکفیر کرد پسر دومش حب الله نام داشت که بهائیان بغض اللهش می گفتند و او جوانی بود به فضائل آراسته و در همه احوال مطیع پدر و از اوامر و آرأ او به قدر دقیقه ای انحراف نمی جست تا آنگاه که در حیات پدر بدرود زندگانی گفت.
پسر سوم را آقا جمال از خود نمی دانست و معامله فرزندی با او نمی کرد و او هم بعداً پدری پدر را انکار کرده از او جدا شد و اجمال آن تفصیل به قرار زیر است:
اوقاتی آقا جمال در قزوین در خانه سمندر به اتفاق بعضی مبلغین منزل داشت ربابه نامی بود بهائی از اهل خدمت! که قبول زحمت کرده وسائل آسایش و نظافت مبلغین را فراهم می ساخت و در مواقع لزوم آنان را تر و خشک می کرد! چون مدتی از توقف آقایان در قزوین گذشت اهل اندرون ربابه را باردار دیده رب البیت را آگهی دادند و او پس از وقوف و استطلاع بی هیچ تشویش و اندیشه مجلس مشاوره سری ترتیب داده چنین صلاح دیدند که این بار به در خانه آقا جمال فرود آید اما او قبول نمی کرد چه همه از این نمد کلاهی داشتند چرا کلاه به تنهایی سر او برود بالاخره بعدالاخذ والرد. مولود کذایی را به طهران نزد آقا جمال فرستادند و او در خانه پدر به خواری زندگی می کرد تا روزی که صدای مخالفت آقا جمال بلند شد به انتهاز فرصت برخورده پدر را گفت از روز نخست راست گفتی که من پسر تو نیستم من مؤمنم و تو کافر من ثابتم و تو ناقض مرا با تو هیچ نسبت و علاقه نیست این بگفت و از آنجا یکسر به خانه دائی خود که مردی سمسار و از بهائیان ثابت و اهل بازار بود رفت و به دست آویز ثبوت و رسوخ بر امر بهأ و سب و لعن بر پدر نه تنها در آن خانه جای کرد بل جای همه را گرفت یعنی بعد از مدتی دختر دائی که به زنی خواست و ابتدا به شغل صحافی و بعد از فوت دائی به عنوان اینکه پسر متوفی مشاعرش غیر مستقیم و جائز نیست اداره تجارت آن مرحوم بر هم خورد در حجره داد و ستد به جای او مشغول کار شد تا وقتی که آن اموال در معرض تلف آمد دوباره دکان صحافی باز کرد و به اصل کار خود برگشت. این بود شرح معجزه که میرزا مهدی مرحوم نقل کرد.

 

منبع : http://www.bahaeeat.blogfa.com


 نوشته شده توسط قیاس در چهارشنبه 86/12/15 و ساعت 5:42 عصر | نظرات دیگران()

بالجمله از موضوع اصلی سخن دور افتادیم مقصود بیان کلی ادله این قوم بود. اکنون وجه تطبیق آن را بر ظهور باب چنانکه گویند گوئیم در سال 1260 هجری قمری جوانی از سادات هاشمی از اهل شیراز قیام به دعوی قائمیت کرده. . . و چنانکه بر حضرت پیغمبر آیات سماوی نازل می شد حضرت او نیز مهبط وحی الهی گردید و اگر بر آن بزرگوار که ابن العرب بود در ظرف 23 سال 30 جزء کلام الله نازل شد بر این عالیقدر که ابن العجم بود در ظرف پنج ساعت هزار بیت آیات وارد گشت به بین تفاوت ره از کجاست تا به کجا»(82)
همچنین صبحی پس از ذکر کتب آنان می گوید:
«خلاصه این بود فهرست معارف و کتب این قوم ولی باید دانست که این اطلاعات و معارف در بین این طایفه عمومی نیست و از اهل بهأ بسیار کم دیده می شود کسی که وقوف کامل بر این امر داشته باشد و اکثر جز آن دلایلی که از پیش به شرحش پرداختیم و بعضی تعالیم دیگر از قبیل وحدت عالم انسانی - صلح عمومی و تساوی حقوق زن و مرد! و ایجاد زبان بین المللی! و غیره از معارف سائره این مذهب بی خبر و بی بهره اند».
(83)
البته شاید یکی از دلایل این امر این نکته باشد که آثار اولیه بهائیه جمع آوری شده و حتی برای حفظ الواح! الواح اصلی را از خانواده ها جمع آوری و بهانه آنان نیز حفظ آثار امری بوده است.
(84)
در اینجا مناسب است به نقشه استعمارگران که در قرن 18 میلادی به صورت دستورالعمل به عمالشان ابلاغ شده بود اشاره کنیم که در خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیسی و شیطان ا نسی قرین با محمد عبدالوهاب - سر سلسله فرقه ضاله «وهابیت» - ذکر شده است.
مستر «همفر» به نقل از کتاب اهدایی دبیر کل وزارت مستعمرات به خود می نویسد:
«اما سفارش های کتاب («چگونه اسلام را در کوبیم») برای از میان بردن نقطه های قوت.
کتاب به موارد زیر سفارش می کند:
1- زنده کردن فریادهای قومی، سرزمینی، زبانی، نژادی و مانند اینها در میان مسلمانها؛ چنان که باید به مسلمانان سفارش کرد که به تمدن گذشته کشورهای خود و قهرمانان پیش از اسلام توجه کنند: همچون زنده کردن فرعون ها در مصر، دوگانه پرستی در ایران، تمدن بابلی در عراق و دیگر مواردی که در کتاب به شرح آمده است.
2- پراکندن چهار چیز ضروری است: شراب، قمار، زنا و گوشت خوک آشکارا یا نهانی. کتاب به همکاری با یهودیان، مسیحیان، مجوس و صابئان(85) که در سرزمین های اسلامی زندگی می کنند، فرا می خواند تا این امور زنده نگه داشته شوند؛ از وزارت مستعمرات می خواهد تا از خزانه خود برای کارمندانی که امور را می پراکنند حقوق مشخص نماید. هر که توانست این امور را گسترده و همه گیر کند به او جایزه دهد و تشویق نماید. کتاب، از نمایندگان دولت بریتانیا می خواهد که آشکار یا پنهان از این امور پشتیبانی کنند و هر اندازه پول که لازم است هزینه نمایند تا از مجازات عاملان نشر این کارها جلوگیری شود. کتاب همچنین سفارش می کند از ربا به هر شکل ترویج شود؛ این کار افزون بر آنکه اقتصاد ملی را ویران می کند، مسلمانان را در شکستن قوانین قرآن جرأت می بخشد. هر که یک قانون را بشکند شکستن دیگر قانون ها نیز برایش آسان می شود. کتاب توصیه می کند که به مسلمانان گفته شود تنها ربای مضاعف، بر مسلمانان حرام است زیرا قرآن می گوید: «ربا را دو چندان افزوده نخورید»(86) و همه گونه های ربا حرام نیست.
3 و 4- پیوستگی مردم با عالمان دینی را باید کاست و برخی مزدوران را جامه عالمان پوشاند. آنگاه اینان همه گونه کار بد انجام دهند تا مردم به هر عالم دینی مشکوک شوند و نتوانند دریابند که این عالم است یا مزدور.
. . . یکی از راه های کاهش دلبستگی مردم به عالمان دینی گشایش مدارسی است که مزدوران وزارت در آن کودکان را به گونه ای بپرورند که عالمان. . . را دوست نداشته باشند. . .
5- تردید برانگیختن در امر جهاد و شناساندن آن به عنوان مسئله ای که مربوط به زمان خاصی بوده و مدت آن سپری شده است. . .
6و7- مسلمانان باید باور کنند که منظور پیامبر از اسلام، همه ادیان است چه نصرانیت باشد و چه یهودیت و مقصود تنها پیروان محمد (ص) نیست زیرا قرآن همه دینداران را مسلمان می خواند. . .
8 و 9- باید در این خبر که «یهودیان را از جزیره العرب بیرون رانید»(87) و نیز اینکه «دو دین در جزیره العرب گرد هم نمی آیند»(88) تردید افکند. . .
10- باید مسلمانان را از عبادت بازداشت و در سودمند بودن آن تردید افکند با این دستاویز که خدا از اطاعت انسان ها بی نیاز است. باید به سختی از حج جلوگیری کرد و از هر گردهمایی مسلمانان چون نماز جماعت و حاضر شدن در مجلس های حسین(ع) و دسته های عزاداری؛ چنان که باید آنها را به سختی از ساختن مساجد، زیارتگاه ها، کعبه، حسینیه ها و مدارس بازداشت.
11- باید در خمس تردید افکند و آن را تنها برای غنیمت های به دست آمده از جنگ با کفار واجب دانست و نه منافع کسب و کار. گذشته از آن خمس را باید به پیامبر و امام پرداخت و نه عالم؛ دیگر اینکه عالمان با پول های مردم خانه، قصر، چهارپا و باغ می خرند بنابراین خمس دادن به آنها شرعی نیست.
12- اسلام را باید دین عقب ماندگی و هرج و مرج برشماریم؛ در عقاید مردم تردید ایجاد کنیم و پیوند مسلمانان را با اسلام سست کنیم. واپس ماندگی و ناآرامی و دزدی در کشورهای اسلامی را باید به اسلام نسبت دهیم.
13- باید پدران را از پسران جدا کنیم تا فرزندان به پرورش پدران گردن ننهند و تربیت آنان به دست ما بیفتد و ما آنان را از عقیده، تربیت دینی و پیوستگی با عالمان دور کنیم.
14- باید زنان را تشویق کنیم که عبا (چادر) از سر بیفکنند زیرا حجاب را خلیفگان بنی عباس رایج کردند و این یک عادت اسلامی نیست. به همین جهت، مردم زنان پیامبر را می دیدند و زن در همه امور وارد بود؛(89) آنگاه که زن عبا (چادر) از سر افکند، جوانان را تشویق کنیم که به سوی آنان بروند تا فساد در میانشان افتد. در ابتدا باید زنان غیر مسلمان عبا (چادر) از سربردارند تا زنان مسلمان نیز سر در پی آنان نهند.
15- نمازهای جماعت را باید با نسبت دادن فسق به امام جماعت و آشکار کردن بدی های او و نیز دشمنی انداختن - با شیوه های گوناگون - در میان امام و پیروانش برافکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
82- خاطرات صبحی، صص 24 - .31
83- خاطرات صبحی، ص .42
84- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص .135
85- صابئان جمعی از اهل کتابند که با رها نمودن برخی باورهایشان به ستاره پرستی گرایش پیدا کردند.
86- یا ایها الذین آمنوا لا تأکلوا الربوا اضعفاً مضاعفه ً. . . سوره آل عمران (3) آیه .130 این صفت «اضعافاً مضاعفه » در آیه شریفه، صفت غالب ربا را بیان می کند و به هیچ روی ربای حرام را در دو یا چند برابر سود منحصر نمی سازد. قرآن کریم در سوره بقره آیه 278 می فرماید: «یا ایها الذ ین آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بق ی م ن الربا. . . » یعنی ای گرویدگان! تقوای الهی پیشه کنید و آنچه از ربا بر جای مانده است را وانهید؛ از این آیه و آیه های دیگر فهمیده می شود که ربا به کلی حرام است.
87 -قال رسول الله (ص): اخر جوا الیهود و النصاری م ن جزی ره العرب . کنز العمّال ج 4، ص 382، حدیث .11015
88- قال رسول الله (ص): لا یجتم ع دی نان فی جزی ره العرب . کنز العمّال ج 12، ص 307، حدیث .35148
89- این سخن درست نیست و منابع تاریخ اسلام آن را تأیید نمی کند؛ خداوند متعال خطاب به زنان پیامبر می فرماید: و قرن فی بیوتکن و لا تبر جن تبر جالجاهلیه الأولی... (سوره احزاب (33) آیه 33) ]یعنی ای زنان پیامبر![ در خانه هایتان بنشینید و آرام گیرد و مانند دوره جاهلیت پیشین، آرایش و خودآرایی نکنید


منبع : http://www.bahaeeat.blogfa.com


 نوشته شده توسط قیاس در چهارشنبه 86/12/15 و ساعت 5:40 عصر | نظرات دیگران()

16- اما زیارتگاه ها را باید به بهانه اینکه اینها در زمان پیامبر نبوده و بدعت است، (90) ویران کرد و مردم را از رفتن به این گونه مکان ها بازداشت. باید در اینکه زیارتگاه های موجود واقعاً از آن پیامبر، امامان و یا صالحان باشد تردید ایجاد کرد. پیامبر در کنار قبر مادرش به خاک سپرده شد؛ ابوبکر و عمر در بقیع دفن شده اند و قبر عثمان مشخص نیست؛ علی در بصره مدفون گردید و نجف محل قبر مغیره بن شعبه است، سر حسین(ع) در حنانه دفن شد و مزار خودش معلوم نیست؛ در کاظمین قبر دو تن از خلیفگان است نه مزار کاظم و جواد از خانواده پیامبر؛ در طوس قبر هارون است و نه رضا(ع) از اهل بیت. در سامرا قبرهای بنی عباس است نه هادی و عسگری و (سرداب) مهدی از اهل بیت؛ بقیع را باید با خاک یکسان کرد(91)، چنانکه باید گنبدها و ضریح های موجود در همه کشورهای اسلامی را از میان برد.
17- در نسبت خانواده پیامبر به او باید تردید افکند؛ افرادی که سید نیستند عمامه سیاه و سبز بر سر بگذارند، تا مردم نتوانند آنها را تشخیص دهند و به خانواده پیامبر بدبین شوند و در نسبت سادات با پیامبر تردید نمایند. چنان که ضروری است عمامه ها از سر عالمان دین و سادات برداشته شود تا هم نسبت خاندان پیامبر از میان برود و هم عالمان دینی در میان مردم حرمت نداشته باشند.
(92)
18- حسینیه ها را باید با این دستاویز که بدعت هستند و در زمان پیامبر و جانشینان نبوده اند، مورد تردید قرار داد و ویران کرد؛ چنان که مردم را باید به هر حیله از رفتن به این مکان ها بازداشت؛ سخنرانان را کاهش داد؛ مالیات های ویژه ای بر سخنرانی بست که خود سخنران و صاحبان حسینیه آن را بپردازند.
19- باید پیام بی بند و باری را در جان های مسلمانان دمید؛ هر کس هر کاری بخواهد می تواند بکند؛ نه امر به معروف واجب است و نه نهی از منکر، نه آموزش احکام؛ باید به آنها گفت «عیسی به دین خود، موسی به دین خود» و «کسی را در گور دیگری نمی گذارند» و امر و نهی به عهده دولت است نه مردم.
20- کاهش جمعیت لازم است. . . باید در راه ازدواج محدودیت هایی پدید آورد؛ عرب نباید با فارس ازدواج کند؛ ترک نباید با عرب ازدواج نماید.
21- باید از دعوت و هدایت به اسلام و گسترش آن جلوگیری کرد؛ باید این اندیشه را گسترش داد که اسلام یک دین قومی است و در قرآن هم گفته شده «این قرآن یادآوری برای تو و قوم تو است»(93).
22- سنت های نیکو باید محدود گردند و این کارها به دولت سپرده شوند؛ هیچ کس حق نداشته باشد، مسجد، مدرسه و یا مکانی برای کودکان بی سرپرست بسازد؛ همین طور دیگر سنت های خوب و صدقه های همیشگی.
23- باید با این دستاویز که قرآن کم و زیاد شده است، در آن تردید افکند(94) و قرآن های ساختگی که کاستی ها و افزودنی هایی داشته باشند توزیع نمود. باید آیاتی که در آنها از یهود و یا نصاری بدگویی شده برداشته شوند؛ آیات جهاد و امر به معروف حذف شوند؛ قرآن به زبان های فارسی، ترکی و هندی برگردانده شود، در کشورهای غیر عرب از قرائت قرآن به زبان عربی نهی گردد. چنان که باید اذان، نماز و دعا به زبان عربی در کشورهای غیر عرب ممنوع شوند. (95) در احادیث نیز می بایست تردید افکند و آنچه در مورد قرآن توصیه شد مانند تحریف، ترجمه و بدگویی، در مورد روایات نیز باید عمل شود.
نوشته های کتاب بسیار نیکو بود؛ نامش: «چگونه اسلام را در هم کوبیم» بهترین برنامه کار من برای آینده. هنگامی که کتاب را باز پس دادم و شگفتی بسیار خود را به دبیر کل بازگو نمودم، گفت: بدان که تو در این میدان تنها نیستی؛ سربازان پاکی هستند که چون تو کار می کنند. وزارت تاکنون پنج هزار تن را برای این کار به خدمت گرفته است. وزارت اکنون در این اندیشه است که این افراد را به ده هزار تن برساند و روزی که این کار انجام شود، بر مسلمانان چیره خواهیم شد و خواهیم توانست فتنه اسلام و کشورهای اسلامی را در هم کوبیم. دبیر کل سپس افزود: به تو مژده می دهم، وزارت کوتاه زمانی نیاز دارد تا این برنامه را تکمیل کند. اگر ما هم آن زمان را نبینیم، فرزندان ما با چشمان خویش آن را خواهند دید؛ این ضرب المثل چه خوب می گوید که: «دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما بکاریم و دیگران بخورند»(96).
و در ادامه می نویسد:
«دبیر کل گفت: جنگ های صلیبی بی فایده بود؛ مغول ها هم نتوانستند ریشه اسلام را برافکنند زیرا کاری بدون فکر و برنامه ریزی انجام دادند: عملیات نظامی که ظاهری تجاوزکارانه داشت؛ به همین دلیل آنان به سرعت ناتوان شدند. اما اکنون اندیشه رهبران حکومت بزرگ ما این است که با یک برنامه ریزی حساب شده و بردباری بی پایان، اسلام را از درون ویران کنند. البته ما به یک ضربه نظامی کوبنده هم نیاز داریم، اما این ضربه آخرین اقدام است، پیش از آن باید کشورهای اسلامی را تضعیف کنیم و از هر سو به اسلام ضربه بزنیم به گونه ای که آنان نتوانند نیروهایشان را گرد آورند و به جنگ بپردازند.
دبیر کل آنگاه افزود: بزرگان مسیحی در استانبول، بسیار زیرک و باهوشند؛ زیرا همین برنامه ها را اجرا می کنند؛ در درون مسلمانان آشوب کرده اند؛ مدرسه هایی برای پرورش کودکانشان گشوده اند؛ کلیساهایی بنا کرده اند؛ شراب، قمار و فساد را میان آنها رایج کرده اند؛ در جوان هایشان نسبت به دین تردید ایجاد کرده اند؛ حکومت هایشان را به جان هم انداخته اند؛ در جاهای مختلف فتنه ها را میانشان شعله ور کرده اند؛ خانه های بزرگانشان را از زیبارویان مسیحی آکنده اند تا بزرگیشان از میان برود، دلبستگی آنها نسبت به دینشان کم شود و وحدت و همدلیشان کاستی یابد؛ آنگاه بزرگان مسیحی به یک باره نیروهای نظامی سهمگین برانگیزند تا ریشه اسلام را از این کشورها برکنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
90 -این سیاست توسط فرقه بهائیت اجرا شد و آل سعود به نام نوسازی اطراف مسجدالحرام خانه های حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) را با خاک یکسان کردند.
91- وهابیان بقعه و گنبدهای بقیع را خراب نموده و آن را - آنچنان که امروز مشاهده می شود- با خاک یکسان کردند. این مطلب در کتاب های متعددی از جمله فتنه الوهابیه نوشته زینی دحلان - مفتی مکه - (1231 هص ق - 1304 هص ق. ) آمده است. از مقبره های بقیع تصویرهایی نیز وجود دارد.
92- سیاست فوق الذکر به امر انگلیسی ها توسط رضاخان قلدر مدتی اعمال می گردید.
93- و ا نه لذ کر لک و ل قوم ک. . . سوره زخرف (43) آیه .44 اسلام یک آیین فراگیر و جهانی است؛ در سوره ابراهیم آیه 1 آمده است: . . . ک تاب انزلناه ا لیک ل تخر ج النّاس م ن الظلمات ا لی النور . . . یعنی (ای پیامبر!) این قرآن کتابی است که بر تو فرو فرستادیم تا همه مردم را از تاریکی ها به سوی نور هدایت کنی.
آیه ذکر شده نیز بر قومی بودن اسلام دلالت ندارد زیرا به نظر بیشتر اهل تفسیر آیه بدین معناست که قرآن باعث می شود پیامبر اسلام (ص) و قوم او در میان سایر قوم ها یاد شوند و این قرآن مایه شرافت و برتری آنهاست.
94- قرآن کریم با ویژگی های مختلف خود، مبارز طلبیده است؛ از جهت بلاغت؛ از جهت خبر دادن به امور غیبی؛ از جهت اینکه اختلاف و تناقضی در آن راه ندارد و مانند اینها. اگر قرآن تحریف شود به گونه ای که کلام الهی نباشد، دیگر - دست کم در جاهای تحریف شده - معجزه نخواهد بود و مبارزطلبی به آن صحیح نیست در حالی که در عصر کنونی نیز قرآن با صدایی رسا مبارز می طلبد و هیچ کس را یارای مقابله با آن نیست. بنابراین دست بردن در قرآن کریم و ارائه آن به عنوان کلام الهی ممکن نیست. تغییراتی مانند اختلاف قرائت ها نیز که در قرآن ایجاد شده، به گونه ای نبوده است که قرآن را از اعجاز و کلام خدا بودن خارج سازد. خداوند در سوره فصلت (41) آیه 42 و 41، می فرماید: «و ا نه لک تاب عزی ز لا یأتی ه البط ل م ن بین یدیه و لا م ن خلف ه . . . » یعنی و به راستی قرآن کتاب نفوذ ناپذیری است که باطل را از هیچ سو در آن راهی نیست.
95- در زمان صدارت «آتا ترک» در ترکیه نماز به زبان ترکی خوانده می شد.
96- دست های ناپیدا، خاطرات مستر همفر، ترجمه احسان قرنی، صص 67 - .76


منبع : http://www.bahaeeat.blogfa.com


 نوشته شده توسط قیاس در چهارشنبه 86/12/15 و ساعت 5:38 عصر | نظرات دیگران()

دبیر کل راز دوم را هم برای من بازگفت: - همان رازی که وعده داده بود - من به ویژه پس از چشیدن شیرینی راز اول در آرزوی دانستن آن بودم. راز دوم سند پنجاه صفحه ای بود که در آن برنامه هایی برای در هم کوفتن اسلام و مسلمانان در مدت یک قرن آمده بود(97) به گونه ای که پس از آن از اسلام تنها نامی باقی بماند. این سند خطاب به مدیر کل های وزارت و برای دست یابی به این هدف تنظیم شده بود. این سند چهارده بند داشت و به من هشدار دادند که از این سند به کسی چیزی نگویم و آن را کاملاً پوشیده دارم تا مسلمانان به مفاد آن آگاه نشوند و برای رویارویی با آن چاره ای نیندیشند. خلاصه این سند به شرح زیر است:
1- همکاری جدی با تزارهای روسیه برای دست اندازی به مناطق اسلامی همچون بخارا، تاجیکستان، ارمنستان، خراسان و توابع آن و همکاری جدی با آنها برای دست یافتن به اطراف مناطق ترک نشین هم مرز با روسیه.
(98)
2- همکاری کامل با فرانسه و روسیه در برنامه ریزی همه جانبه برای در هم کوبیدن جهان اسلام از بیرون و درون. . .
4- برنامه ریزی برای پاره پاره کردن حکومت های اسلامی فارس و ترک به بیشترین پاره های ممکن. . . (بالکانیزه کردن امپراطوری عثمانی) .
6- ساختن دین ها و مذهب های مختلف در کشورهای اسلامی. . .
11- گسترش دایره دعوت به مسیحیت. . . »
(99)
جانشینان بهاء الله
«میرزا حسینعلی» بهاء الله از همسراول خود پسری به نام عباس داشت و ازهمسر دیگرش نیز صاحب سه پسر شده بود. براساس توافقی که در زمان حیات بهأالله انجام شد، قرار بود ابتدا عباس افندی، فرزند ارشد او، جانشین پدر شود و پس از او محمدعلی افندی، پسر بزرگ زن دیگرش، جای او را بگیرد. اما با مرگ «بهاء الله » بین فرزندانش جدایی واختلاف افتاد و «محمد علی افندی» به همراه برادران و خواهرانش و پسرعموها همگی علیه عباس افندی (عبدالبهاء) پسر بزرگ بهاء الله شوریدندو زعامت او را گردن نگذاشتند. اما در نهایت او به جانشینی بهاء الله دست یافت و با عنوان
«عبدالبهاء » تا سال 1300 شمسی رهبری فرقه ضاله بهائیت را در دست داشت. «عباس افندی» روحیه ای محافظه کار داشت و همواره خود را «غلام بهاء» می خواند. وی بشدت وابسته بود و هر روز خود را در ظل حمایت یک دولت قرار می داد. او درابتدا وابسته به «روسیه تزاری» بود و از حمایت و پشتیبانی این دولت نهایت بهره برداری را می کرد. زیرا دولت روسیه نخستین کشوری بود که مرزهای خود را به روی بهائیان گشود و با کمک های خود باعث ایجاد اولین معبد و «مشرق الاذکار» آنها در شهر «عشق آباد» شد.
وابستگی به روسها به هیچ وجه نزد بهائیان زشت و مذموم نبود. تا آنجا که «عبدالبهاء» با تمام وجود در خدمت اهداف استعماری این دولت قرارداشت و حتی برای آنها جاسوسی می کرد. ماجرای جاسوسی رهبر بهائیان درجریان یک تحقیق آشکار شد و تا آن حد موجب خشم مقامات دولتی عثمانی قرارگرفت که جمال پاشا فرمانده کل قوای این کشور تصمیم به اعدام او گرفت. دراین زمان دولت انگلستان به صورت علنی به حمایت از بهائیان برخاست و لرد بالفور - وزیرامورخارجه بریتانیا وصادرکننده اعلامیه معروف «بالفور» پیرامون تشکیل دولت اسراییل - طی تلگرافی از ژنرال آلن بی فرمانده قوای انگلیس در فلسطین خواست تا با تمام توان به حمایت از عبدالبهاء برخیزد.
عبدالبهاء تا سال 1917 و پیروزی انقلاب کمونیستی در پناه روس های تزاری بود و پس از آن خود رابه دامان انگلیسی ها انداخت. به طوری که وقتی نیروهای انگلیس دولت عثمانی را در جنگ اول جهانی شکست دادند و وارد فلسطین شدند، فوراً «عبدالبهأ» را مورد لطف قرارداده و به او نشان عالی «پهلوانی»- که در شمار نشان های مهم دولت انگلیس است - اعطا کردند و به خاطر خدماتش به دولت انگلیس به وی لقب «سر» بخشیدند. از رهگذر اعطای این نشان و لقب بود که عبدالبهاء لوح ویژه ای به زبان عربی درمدح انگلستان صادر کرد و ژرژ پنجم پادشاه وقت این کشور را دعا نمود. متن ترجمه این لوح به شرح زیر است:
«بارالها سراپرده عدالت در این سرزمین برپا شده است و من تو را شکر و سپاس می گویم. . . پروردگارا امپراتوربزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانی ات مؤید بدار و سایه بلند پایه او را براین اقلیم جلیل (فلسطین) پایدار ساز. . . »(100)
در این ایام، اندک اندک حرکت های استعماری در کشورهای مسلمان آغاز شده بود و مردم این کشورها تلاشهایی را برای رهایی آغاز کرده بودند. به دنبال آغاز اینگونه تحرکات ضداستعماری در شمال افریقا و کشورهای مستعمره فرانسه بود که دولت فرانسه هم با هدف ایجاد اختلاف بین مسلمانان، از عباس افندی (عبدالبهأ) درخواست می کند تا گروهی از مبلغین بهایی را برای تبلیغ بهائیت به کشورهای «الجزایر» و «مراکش» و «تونس» وجزایر مسلمان نشین اطراف افریقا اعزام دارد. (101) او تلاش زیادی در راه گسترش این فرقه استعماری به کاربرد و مبلغینی را به نقاط مختلف جهان ازجمله امریکا فرستاد. از او نوشته هایی بجای مانده که از سوی بهائیان باعنوان «مکاتیب» چاپ شده است.
عبدالبهاء در سال های آخر عمر سفرهایی به آمریکا و اروپا کرد. او که پس از انگلیس خود را وامدار استعمارجدید می دانست، در سفر به آمریکا خطاب به جمعی از دزدان انسان نما و اتو کشیده آمریکایی آنها را برای غارت منابع ایران چنین دعوت کرد:
«از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا، مملکتی بهتر از ایران نه، چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است، امیدوارم که ملت آمریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد. »
(102)
عبدالبها در سال 1300 هجری شمسی مرد و او را در «عکا» واقع در فلسطین اشغالی دفن کردند.
شوقی ربانی
عباس افندی هنگام مرگ فرزند پسرنداشت. پس از مرگ او با قرارتازه ای که گذاشته شده بود، رهبری بهائیان به نوه دختری او که شوقی افندی نام داشت رسید و وی بانام شوقی ربانی سرکردگی فرقه ضاله بهائیت را در دست گرفت. شوقی افندی که بهائیان وی را «شوقی ربانی» می خوانند، در سال 1314 قمری به دنیاآمد. پدرش میرزا هادی شیرازی و مادر او ضیائیه دختر بزرگ «عباس افندی» است. شوقی افندی پس از مرگ عباس افندی وصیت نامه ای را بین «اغنام الله» (پیروان بهأ) توزیع کرد وخود راجانشین عبدالبهاء خواند، اما عده ای از بهائیان به سرکردگی احمد سهرابی آن را تقلبی و ساختگی خواندند و این گروه تحت عنوان «سهرابیان» از بهائیان انشعاب کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
97- با گذشت یک قرن امروزه شاهدیم تمام این توطئه ها بی اثر شده و روند اسلام گرایی رو به رشد گردیده است.
98- در این رابطه جای پای سفیر انگلیس در انعقاد قراردادهای استعماری گلستان و ترکمن چای را می توان مورد اشاره قرار داد.
99 -دست های ناپیدا، خاطرات مستر همفر، ترجمه احسان قرنی، صص 76 و .77
100 -شوقی افندی، قرن بدیع، جلدسوم، ص .299
101- عباس افندی، خطابات مبارکه، جلداول، ص .33
102- عبدالبهاء ، خطابات مبارکه، جلد 1، چاپ مصر، ص .32


منبع : http://www.bahaeeat.blogfa.com


 نوشته شده توسط قیاس در چهارشنبه 86/12/15 و ساعت 5:35 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   6   7   8   9   10      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

مرکز بهائیت شناسی در وب
قیاس
با سلام ........... این وبلاگ به منظور آشنایی شما عزیزان با بهائیت ایجاد شده است. امید است با مطالعه مطالب ، به حقیقت وجودی بهائیت پی ببرید . انتقادها و پیشنهادهای سازنده ی شما را با گوش جان می شنویم .

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 8
مجموع بازدیدها: 79104
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه